دیوارنوشت

 

تا به کی؟

 

کهکشان و به تعبیری راه شیری

منظومه‌ را معطر می‌کند

و به منظومه اندامی خودمانی می‌بخشد

احساس می کنم که منظومه در همین یکی دو قدمی

با من قایم موشک بازی می‌کند

بخار کهکشان بوی شیر می‌دهد و آلبالو

و نمی‌گذارد که منظومه را گم کنی

اما اگر گم نکنی سرگردانی تا به کی؟

 

امان!

 

کدام منظومه دارد مرا با خود می‌برد

من نگران راه برگشتم

از میان کهکشان‌ها

 

همان یکی ستاره که مادرم نشانم داد بود

مرا بس بود

 

شب‌ها کنار حوض

ساعت‌ها دستم را نمی‌شستم

تا تن ستاره‌ام نلرزد

 

ای امان!

 

اگر منظومه دستم را رها کند

سرم به چند ستاره خواهد خورد؟

اگر حوض کودکیم را گم نمی‌کردم

می‌پریدم میان سکوت تنهای ماهی‌ها

 

فراریم هوس است!

 

دلتنگیم را خواستم پاره کنم

پاره پاره‌ام کرد دلتنگیم

 

اگر باری دیگر خودم  را بیابم

حتما فرار خواهم کرد به کوهی

که در گردۀ صبورش

افسار هر خاطره‌ای را به  ستاره‌ای ببندم

تا اگر بار دیگری گم شوم

ستاره‌ها شاید پیدایم کنند!

 

تولدی دیگر!

 

به دستم گفتم که حرف نزند

به چشمم سپردم که لمس نکند

از لبم خواستم که نبوید

به گوشم التماس کردم که ولگردی نکند

واز زبانم خواستم که فقط لالایی بگوید

من نیاز به خواب فراوان دارم

برای دیدن دوبارۀ کوچه‌های دلتنگی

شاید دلتنگی از رونق افتاده باشد

و روی دیوارها را گل میخک کاشته باشند

در خیابان سقاباشی

برای تولدی دیگر

 

خواب!

 

همسایۀ پایین خواب پریشانی خود را می‌بیند

در ساعت سه صبح

همسایۀ بالا خواب طعم لب یار را

و من خواب خوابی را که هرگز نخواهم دید

در ساعت سه صبح

 

پوزش!

 

من هرگز غصه‌ام را به کسی امانت نخواهم داد

این مرغوب‌ترین چیزی است که دارم

 

می‌خواهم با خودم فرق داشته باشم!

 

در ازدحام چهارراه دلم

هزار دلتنگی مرغوب را گم کرده‌ام

دیگر روز تولد هیچ خاطره‌ای را

حتی به دیوار روبه‌رویم نخواهم گفت

در ازدحام چهارراه دلم

 



--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir