خبری از پیرامون خودم





چند روزی است که مجلد چهارم «سده‌ها گمشده» به کوشش نشر پژواک کیوان منتشر شده است. مجلد پنجم در اختیار ناشر است و مجلد ششم به نام «مغول‌ها در ایران» در دست تالیف. امیدوارم، اگر عمری باشد، بتوانم این مجموعه را در پانزده جلد به پایان ببرم. در این‌جا برای آشنایی خوانندگام با این اثر، پیشگفتار آن را تقدیم می کنم.





پیشگفتار مجلد 4 (سلجوقیان)





درپایان جلد سوم این كتاب برای من هم این پرسش نگرانی انگیخت كه حاصل 130 سال هیاهو، سواری‌، تاخت و تاز، خون‌ریزی‌، ویرانی و زخم و دردی كه با حكومت آل بویه همراه بود چه بود؟



و در پایان جلد سوم نوشتم‌، آیا در این 130 سال آرمانی دنبال شد و یا ما در پی مردانی دویدیم كه می‌خواستند زندگی خود را به شیوه‌ای كه دیدیم سپری كنند؟ آیا چنین نیست كه ما به هنگام خواندن تاریخ‌، برخی از آرمان‌های خودمان را، همچون ظرف‌های‌ِ خالی‌ِ روی‌ِ دست مانده‌، با برخی از رویداهای شكسته و بستۀ تاریخ پرمی‌كنیم‌؟





همۀ خبرها نابه‌سامان بودند و انقباض و انبساط هیچ‌یك از عضله‌های سده‌ای گمشده را نشناختیم‌.



و بعد مدعی‌ِ به پایان رساندن تاریخی یكصد و سی ساله شدم‌... در حالی كه تاریخ باید فراتر از این باشد كه در نقطۀ اوج خود مرگ ناگهانی امیری را گزارش می‌كند كه در اثر افراط در خوردن گوشت گاو، یا كباب جگر آهو، قالب تهی كرده است‌... با این همه باید كه بپذیریم كه چارۀ دیگری هم نیست‌. تاریخ هم مانند برخی از خاطره‌هایمان از آن گمشده‌هایی است كه نمی‌توان فراموششان كرد. ما در میانسالی چیز زیادی از كودكیمان را به یاد نداریم و تنها با مونتاژ چند سایه از خاطره‌های كودكیمان خود را آرام می‌كنیم‌. به یادآوردن تاریخ هم به سختی انجام می‌پذیرد. با این تفاوت كه در این كار دیگران هم كمك می‌كنند...





برنامۀ این جلد از سده‌های گمشده‌، یافتن تاریخ سلجوقیان (429-590) است‌. این‌بار رد پا بیشتر از همۀ دوره‌ها تا سلجوقیان است‌. تركان سلجوقی از پیرامون سیحون و جیحون (سیردریا و آمودریا) بودند. و عجب حكایتی است این سرزمین‌های شرقی دریای خزر، دشت خوارزم‌، ماورالنهر، پیرامون آمو دریا و سیردریا و قوم‌های داهه و ماساگِت در تاریخ ایران و حتی در تاریخ افسانه‌ای و اساطیری ایران با توران‌زمینش كه اشاره به سكاها دارد.



گویی این تكه از خاك آسیا بزرگ‌ترین پستوی كهن تاریخ است‌. با نشانه‌هایی از ده‌ها رویداد سرنوشت‌ساز و تعیین كنندۀ افسانه‌ای و پهلوانی و سرانجام تاریخی‌. تاریخ ایران بیشتر از هركجایی در این‌جا ورق خورده است‌. این‌جا را از شاهنامه هم نمی‌توان حذف كرد.



در آغاز تاریخ ایران‌، كشته‌شدن نیمه‌افسانه‌ای كورش در نبرد با ماساگِت‌ها نخستین حضور تاریخی این منطقه در سرگذشت ایرانیان است‌. سپس نوبت به برآمدن اشكانیان از میان قوم سكایی داهه می‌رسد. دیدیم كه سامانیان در همین پیرامون فرمانروایی ایرانی خود را سامان دادند و غزنویان از میان غلامان ترك همین سرزمین برخاستند و زمینه را برای سرازیرشدن تركمانان غُز (اُغوز،اُغُز، تركان سلجوقی‌) فراهم آوردند و بعدها شاهد حمله‌های مغول‌ها و تاتارها از همین پستوی غریب خواهیم بود. این‌جا دروازۀ آسیای مركزی بی‌بارو است كه در روزگاران گذشته‌، دشت‌های یخ‌زده و بیابان‌های بی در و پیكر شمال و غیر مستعد برای راه‌اندازی شهرداری و شهریاری‌، بهشت بیابانگردان و دست‌اندازان بود. از راه همین پستوی‌ِ كهن‌ِ ایران بود كه تركان سلجوقی آمدند... پشت به بیابان و برهوت و رو به مدنیت و فرهنگ ایران‌. در صورت شكست آن‌ها راه فرارِ به پشت تا بخواهی باز و برای پیروزی‌، قلب بیمار ایران و بغداد و ملازگرد و انتاكیه هم كم‌! همین بود كه یكی از بزرگترین فرمانروایی‌های جهان به دست و شمشیر آن‌ها شكل گرفت‌، تا روزگاری برسد كه بزرگی خود را برنتابد و مانند همۀ فرمانروایی‌های بزرگ جهان نخست پاره‌پاره شود و سپس میدان را برای همیشه خالی كند. و خواهیم دید كه به زودی و باری دیگر ایرانیان گوهر فرهنگی و مدنی خود را در چارچوب این فرمانروایی بیگانه و پابه‌پای قدرت نظامی میهمان ناخوانده متبلور كردند و از خود یادگارهای هنری و فرهنگی بی‌شماری را برای آیندگان به یادگار گذاشتند. همین است كه امروز هنر معماری دورۀ اسلامی ایران‌، با زیباترین دستاوردهای خود، نام سلجوقی را به همراه دارد. البته غافل نیستیم كه سهمناك‌ترین و ماندگارترین ضربه‌ها هم در همین روزگار سلجوقیان بر پیكر فرهنگ و مدنیت ایرانی‌، كه پیش‌تر با حضور غزنویان بیمار شده بود، وارد آمد. در این دوره كشت و كشتار، ناجوانمردی و چپاول هست و نیست دیگران تبدیل‌، به اعتیادی بی‌شرمانه شد.



همین است كه سدۀ پنجم هجری را، كه دورۀ حكومت‌های ناپایدار است‌، باید یكی از خونین‌ترین و بیهوده‌ترین و ویرانگرترین سده‌های تاریخ دورۀ اسلامی به شمار آورد. تنها سپاس فرهنگ و مدنیت پرقدرت ایران را كه به رغم آشوب‌های پایان‌ناپذیر و به رغم غیبت سرداران و سالاران ملی‌، جابه‌جا متجاوزان را مقهور صلابت و شعشعۀ خود می‌كرد و ناگزیرشان می‌كرد كه دست كم در درون خود از هیبت برتری فرهنگ و اندیشۀ ایرانی در اندیشه باشند.



در دورۀ سلجوقی با این‌كه برای نخستین بار در ایران‌، با ازمیان‌رفتن حكومت‌های موازی‌، دولت یكپارچه و سراسری مقتدری همانند دوره‌های باستانی به وجود آمد، اما به سبب نبود علاقه در خاندان سلجوقی به حكومت متمركز مركزی‌، حكومت‌ها و دربارهای دست‌نشاندۀ موازی سلجوقی با مركزهای بی‌شمار (وحدت كثیرالمركز، تقریبا همانند دورۀ دیلمیان‌، اما با سطحی گسترده‌تر)، رشد فرهنگی متنوعی نیز انجام‌پذیرفت كه از یك‌سو نگاه به مركز اصلی سلجوقیان داشت و از دیگر سوی‌، در كنار آسیب‌های یادشده سبب پیدایی فرهنگی و اجتماعی در مركزهای متنوع ایالت‌های روزگار خود شد. هنجاری كه با جلوه‌های گوناگون‌، كم و بیش تا دگرگونی نظام حكومت ناشی از مشروطیت اعتبار خود را از دست نداد. شاید بتوان این هنجار را یكی از علت‌هایی دانست كه در زمان سلجوقیان مورخی برنیامد كه نگارندۀ تاریح جامع سلوقیان باشد. این هنجار برای دست‌یافتن به عادت به چشم‌اندازهای گسترده‌تر و فراگیر، هنوز تا برآمدن فرمانروایی ایلخانان نیاز به زمان داشت‌.





در روزگار سلجوقیان از نظر زبان نیز دو دگرگونی گسترده و تعیین‌كننده روی داد: رخنۀ زبان فارسی به سراسر قلمرو بزرگ سلجوقیان كه از خود میراث ادبی و نوشتاری نداشتند و رخنۀ ماندگار زبان تركی به میان ایرانیان‌، هم از راه حضور فعال ترك‌ها در ایران و هم به سبب آمیختگی‌های خانوادگی‌. تحول دوم را می‌توان بزرگ‌ترین رویداد و تحول سیاسی - اجتماعی - فرهنگی - مدنی - اقتصادی - مذهبی و هویتی دانست كه در دورۀ اسلامی در ایران رخ‌داده است‌. تحول مذهبی ازیرا كه سلجوقیان با اقتدار نظامی و سیاسی خود خلفای بغداد و سنت آن‌ها را زیر نفوذ خود گرفتند و تسنن برای مدتی جای تشیع آل بویه را گرفت‌. دیگر رویداد عظیمی كه مستقیما حاصل فرمانروایی سلجوقیان بود و از آن می‌توان به عنوان یكی از بزرگترین رویداهای جهانی نام برد، پیدایش فرمانروایی بزرگ عثمانی بود كه پرداختن به آن‌، بی آن‌كه به نقش آن بی‌اعتنا باشیم‌، بیرون از برنامۀ كار ماست‌... فقط این نكته را باید یادآوری كرد كه امپراتوری عثمانی كه آن را باید دنبالۀ حكومت سلجوقیان به‌شمار آورد، بدون نظام دیوانی و اداری ایرانی و بدون بارورشدن با فرهنگ و مدنیت ایرانی‌، هرگز توان چند سده ماندگاری را در عرصۀ جغرافیای سیاسی جهان نمی‌داشت‌.



در همین جا باید بی‌درنگ یادآوری كرد كه در دگرگونی بزرگ فرهنگی دورۀ سلجوقی‌، جز در حوزۀ زبان گفتاری‌، نقش اصلی با ایرانیان بود... در حوزۀ زبان نوشتاری هم نقش زبان فارسی چنان برتر بود كه تا صد سال پیش دربار جهانی عثمانی بی خط و زبان فارسی نمی‌توانست روزگار بگذراند.





آگاهم كه هیچ مورخی توان تمام كردن حتی بخشی از كار را ندارد. من هم چنین هستم‌. اما این را هم می‌دانم كه اگر تجربۀ شكیبایی را آموخته باشی‌، می‌توانی برای مدتی طولانی دست كم لایه‌ای رویین از تاریخ را به نمایش بگذاری‌. اگر به ناگزیر از باستان‌شناسان تقلید كنیم‌، هربخشی از تاریخ دوره‌ای را می‌توانیم یكی از لایه‌های تپه‌ای باستانی بدانیم و به آرامی خاك و زنگارزدایی را آغاز كنیم‌. من خود چنین خواهم كرد و مانند همیشه باور خواهم داشت كه حتما در لایه‌ای ناگشوده رازی نهان را ندیده‌ام‌.



دیگر دشواری ویژۀ این جلد از سده‌های گمشده در این است كه تركان سلجوقی در روزگار فرمانروایی سه سلسلۀ موازی سامانیان و غزنویان و آل بویه جان گرفته‌اند و با هرسه كم و بیش دست و پنجه نرم كرده‌اند و سرانجام با شكستی تعیین كننده كه بر غزنویان وارد آورده‌اند، خود فرمانروای بی‌چون و چرای قلمرو هرسه قدرت شده‌اند. و ما تاریخ این سه خاندان را پشت سر داریم و جابه‌جا به منازعات آن‌ها با سلجوقیان اشاره كرده‌ایم‌. اینك اگر بخواهیم این درگیری‌ها را در تاریخ ویژۀ سلجوقیان تكراركنیم‌، این تكرار ملال‌آور خواهد بود و اگر اشاره‌ای به آن‌ها نداشته باشیم‌، آغاز كار فرمانروایی بزرگی چون سلجوقیان كمرنگ‌تر از آن‌چه هست خواهد شد. برای نمونه بی اعتنایی به جنگ سرنوشت‌ساز دندانقان و فرار امیر مسعود غزنوی از پیش روی سلجوقیان‌. بنابراین باید كه شكیبایی پرداختن دوباره اما كوتاه به یكی دو رویداد را داشته باشیم‌.



نكتۀ مهم دیگر این‌كه در آغاز كار سلجوقیان كه كشور بی‌صاحب است‌، در گوشه و كنار، به ویژه در غرب و در نزدیكی قلمرو اختصاصی دستگاه خلافت نیز تاخت و تازهایی وجود دارند كه در هرحال با ویرانی‌ها و نابه‌سامانی‌هایی كه فراهم می‌آوردند، در سرنوشت مردم ایران بی‌تاثیر نبوده‌اند. پرداختن به این تاخت و تازها، كه با نام‌های بیگانه‌، بیشتر المثنای یكدیگرند، به یكدستی برنامۀ من آسیب فراوانی می‌زند و خواننده را، كه خود به خود آشفته است‌، سرگردان‌تر می‌كند. بنابراین جز به ضرورت به آن‌ها اعتنایی نخواهم داشت‌.



در این جلد نیز تاریخ اجتماعی‌، هنجارها و دستاوردهای فرهنگی و مدنی همان جایگاهی را خواهند داشت كه تاریخ لشكرانگیزی‌ها و تاریخ سیاسی‌. هربار در جای خود و درست در فضایی كه در آن قرار داریم‌. برای نمونه دستاوردهای فرهنگی خواجه نظام‌الملك در شرح روزگار خود او خواهد آمد، نه در نگاه كلی به تاریخ اجتماعی ایران در روزگار سلجوقیان‌. در همین‌جا باید به نقش سازمان دیوانی و اداری ایرانی و رخنۀ آن به سراسر فرمانروایی بزرگ سلجوقیان اشاره كرد و نقش وزیرانی چون كندری و خواجه نظام‌الملك و طغرایی‌.





و در این جلد نیز، جابه‌جا از تنها رهاكردن خوانندۀ غیرمتخصص پرهیز خواهم كرد و همواره با «حاشیه‌ای برای تاریخ‌» در كنار هم خواهیم بود. همچنین از زنگ‌های تفریح تلخ نیز صرف نظر نخواهم كرد. گاهی نیز در پانوشته نقل قولی مستقیم خواهم آورد. تا خواننده خود داند!





منابع كار، همۀ منابع دست اول در دسترس خواهند بود و از منابع دست دوم تنها برای استفاده از آرای متفاوت سود خواهم جست‌. اما باید گفته شود كه منابع دست اول هم گاهی چنان متفاوت از یكدیگرند كه اختیار از مورخ می‌ربایند و در مجموع همه از دم آكنده از حفره هستند. البته می‌دانیم كه همین منابع دست اول اغلب رونویسی‌های ابتری هستند از یكدیگر و گاهی وقت‌گیر و مشكل‌ساز. بگذریم از ادعاهای بی‌پایه‌ای كه در همین منابع دربارۀ نیای فرمانروایان می‌شود و پیدا نیست كه نویسندگان بار نخست بر نوشتۀ چه كسانی تكیه كرده‌اند. برای نمونه‌، حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده (صفحۀ 426) می‌نویسد: «سلجوق از قوم تركان قیق است‌. از تخم افراسیاب و در تاریخ ابوالعلاء احوال او آمده كه او سی و چهار پدر به افراسیاب می‌رسد»!



یادآوری این نكته از بار دوش مورخ امروزی خواهد كاست كه مورخان تاریخ آل سلجوق نتوانسته‌اند اثری فاخر در زمینۀ تاریخ از خود به یادگار بگذارند. اگر ما نمی‌توانیم در انتظار یك ابوالفضل بیهقی دیگر برای دورۀ سلجوقی باشیم‌، جای یك رشیدالدین فضل‌الله (و ابن اثیر) را كه می‌توانیم ببینیم‌. راوندی‌، آق‌سرایی و ظهیرالدین نیشابوری و بنداری و جز این‌ها را نه می‌توان مورخ خواند و نه می‌توان كنارشان گذاشت‌. اگر این‌ها با كارهای ناقص و شكسته‌بسته‌شان نبودند، عرصه بسیار تنگ‌تر می‌شد. البته از پراكندگی شاهان و شاهك‌های بی‌قرار سلجوقی هم غافل نیستیم‌.



مورخ باید اعتراف كند كه هنگامی كه به ناگهان و به تصادف با كتابی به نام «كتاب عتبۀ‌الكتبه‌، مجموعۀ مراسلات دیوان سلطان سنجر» از مؤیدالدوله منتجب‌الدین بدیع اتابك‌الجوینی روبه‌رو می‌شود، نگران می‌شود از میزان آگاهی خود دربارۀ چگونگی ادارۀ كشور در آغاز كار سلجوقیان و حكومت پرابهام طغرل‌.



به این ترتیب از نخست آگاهم كه در این فضای لغزنده نخواهم توانست در برخی از گزارش‌هایم لغزشی نداشته باشم‌. به ویژه این‌كه سلجوقیان خیلی سریع روی پای خود ایستادند و در آغاز كار پیشرفت‌های سیاسی و نظامی‌شان كه فراهم آوردن نخستین فرمانروایی سراسر در ایران بود، همواره مقدم بر نظام فرهنگی و مدنی آن‌ها بود.



شگفت‌انگیز است كه در میان مورخان روزگار خودم هم كسی تاكنون تاریخ فراگیر سلجوقیان را ننوشته است و در عجبم كه پس دانشجویان رشتۀ تاریخ را چگونه آموزش داده‌اند. مخصوصا با شیوۀ نادرستی كه وجود دارد كه دانشجو به جای خواندن ده‌ها كتاب و مقاله‌، تنها به خواندن یك كتاب بسنده می‌كند و استاد هم راضی است‌! با این همه ما با همین نوشته‌های ناقص است كه می‌دانیم كه تاحدودی سلجوقیان را می‌شناسیم و با نقش آن‌ها در تاریخ منطقه و جهان پیرامون بیگانه نیستیم‌.



كمبود كار ما بیشتر در توالی رویدادها است‌. اما این كمبود نمی‌تواند نقش چندانی را در رسیدن به تصویری كلی داشته باشد. پیداست كه در این تصویر كلی بسیاری از امیران خاندان‌های پیشین غزنوی و دیلمی و امیرانی كه در دستگاه خلافت جابه‌جا می‌شوند گاهی به سرگردانی غوته خواهند خورد.



آل سلجوق‌، همواره با تقسیم قلمرو فرمانروایی خود در میان خویشان درجۀ اول‌، دارای حكومتی مركزی و متمركز نبودند. حكومت سلجوقیان را می‌توان با اندكی تسامح حكومتی فدراتیو درون خانوادگی نامید. و باید در همین‌جا یادآور شد كه این شیوۀ حكومتی‌، نوشتن تاریخ سلجوقیان را تاحدودی دشوار می‌كند. زیرا همواره با حكومت‌هایی موازی متحدالمركز سر و كار داریم كه گاهی تاریخی مجرد دارند و زمانی تنیده در حكومت به اصطلاح مركزی‌.



مورخ باید هشیار باشد كه رویدادها را به گونه‌ای نگاه كند كه نه از قلم بیفتند و نه به یكدستی تاریخ آسیب بزنند. همچنین این رویدادها را به گونه‌ای در كنار هم بچیند كه مبادا با تكرار تحمیلی‌، ملال‌آور باشند. از بی‌شماری پایتخت‌های شاهان سلجوقی‌، خواه سلطان (شاهنشاه‌) و خواه شاهان كوچك حكومت‌های محلی‌، می‌توان به ناآرامی و بی‌قراری و نبود تمایل در آن‌ها به تمركز و ماندگاری پی‌برد. گویی برای سلجوقیان‌، از ماورالنهر تا اعماق آسیای صغیر در غرب و تا عمان و عربستان درجنوب‌، جای بیابان‌های گستردۀ آسیای مركزی را پركرده بود. شگفت‌انگیز است كه در سلجوقیان نه احساس غربت دیده می‌شود و نه تمایلی به بازگشت به زادگاه‌. ظاهرا سلجوقیان با گزیدن نام‌های ایرانی برای فرزندان خود حتی پشت به هویت قومی خود می‌كنند.





در این جلد نیز خواهم كوشید، با استفاده از منابع زیاد بر پیچ و خم راه نیافزایم و تنها به رویدادهایی اشاره داشته باشم كه حتما به درك بیشتری از گذشته كمك می‌كنند. حتی برآنم كه از آوردن نام‌های بی‌شمار و دست و پاگیر پرهیز كنم‌. و برآنم كه گاهی با آوردن نقل قول مستقیم‌، خواننده را به فضای بررسی راه دهم‌.



و آگاهم كه بی‌كتابخانۀ دوست فرهیخته‌ام خانم دكتر فریدۀ معتكف و بی‌كمك بسیار گشاده‌رویانۀ ایشان دستم بسیار تنگ می‌بود. دكتر روزبه زرین‌كوب نیز با گشاده‌رویی خاص خود هرگز از تهیۀ منبع دریغ نكرد. آرش امجدی با حوصله‌ای درخور كار غلطگیری را به عهده گرفت‌. به یاری‌های همسرم لیلی هوشمند افشار و پسرم سام هم كه همیشه اشاره داشته‌ام‌.





پاییز 1386



تهران



پرویز رجبی







--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir