حاشیه ای بر تاریخ

َحاشیه‌ای بر تاریخ

 

 با همۀ رفتارهای پسندیده‌ای كه با آب و تاب به بهرام گور نسبت می‌دهند، زندگی او نیز از ستم‌های شاهانه‌ای كه در زمان او در حق مردم روا بوده است خالی نیست و ما به ناچار او را نیز نمی‌توانیم از فهرست فرمانروایان جبار و خودكامۀ ایران حذف كنیم‌. مگر این‌كه گزارش منحصر به فرد منبعی سریانی به نام «اعمال شهدای ایرانی به روایت سریانی‌» نادرست باشد، كه البته با این‌كه این قبیل گزارش‌های عقیدتی دروغ را حق مسلم خود می‌دانند، ساختار گزارش به گونه‌ای است كه آن را بی‌شائبه می‌نمایاند و نشان می‌دهد كه در این گزارش «چیزَكی‌» از «چیزَها» می‌تواند درست باشد. و اگر آهنگ آن را داریم كه فرمانروایی را از فهرست جباران بكاهیم‌، باید كه تعریف خود از جباریت را عوض كنیم‌. مثلاً خون مردم برای فرمانروایان مباح بدانیم و به ستوه‌آوردن مردم را نیاز روزمرۀ آنان را بدانیم و رعیت را مكلف به برآوردن این نیاز بكنیم و با عزل مردم از مدیریت بر خود، هر نوع اعتراض را بر آنان قدغن كنیم‌!  در گزارش «اعمال شهدای ایرانی به روایت سریانی‌» می‌خوانیم‌، كه چون بزرگان كشور از میان همۀ پسران یزدگرد بهرام را به سلطنت برگزیدند، او برای جبران محبت آن‌ها اجازه داد تا به فرمان مهرشاپور ملعون كه در این هنگام ریاست موبدان را بر عهده داشت‌، جسد همۀ مسیحیانی را كه در زمان یزدگرد اول كشته شده بودند از زیر خاك بیرون كشند و زیر آفتاب بپراكنند. این دستور به مدت 5 سال به قوت خود باقی بود. بهرام همچنین دستور داد كه تعقیب مسیحیان‌، كه از اواخر فرمانروایی یزدگرد دوباره شروع شده بود، همچنان ادامه یابد. تعقیب مسیحیان چنان شدید بود كه بیم آن می‌رفت كه همۀ آن‌ها از شاهنشاهی به بیرون رانده شوند. چون به دستور بهرام پنجم بزرگان مسیحی ناگزیر از ترك خانه‌های خود شدند. سپس این خانه‌ها غارت شدند و هست و نیست بزرگان از آن‌ها گرفته شد.

 پس‌آن‌گاه بزرگان را به جاهای دور فرستادند، تا در چنگال سرگردانی‌ها و جنگ‌ها به كم كم به تحلیل بروند. به این ترتیب آن‌ها فقیر می‌شدند و از فشار فقر به دین مغان می‌گرویدند. اما خیلی از بزرگان نامی مسیحیت را بر دارایی‌های خود ترجیح می‌دادند. سپس هست و نیست كلیساها توقیف شد و كلیساها را ویران كردند و از چوب و تیرهای سقف آن‌ها در ساخت پل‌های كانال‌ها استفاده كردند. سقف صومعه‌ها و همۀ اماكن دینی خراب شدند و به انبارهای شاهی انتقال یافتند و بقیه میان مغان (موبدان‌) تقسیم شد. هرچه پول‌، طلا، نقره‌، مس‌، آهن و جواهر گران‌بهایی كه كلیسای بزرگ سلوكیه و دیگر كلیساها و اماكن دینی داشتند به دست مغان افتاد و برخی از آن‌ها در آتشكده‌ها به كار رفتند. و اشیأ گران‌بهایی كه در زمان سفارت ماروثا از طرف امپراتور روم در اختیار كلیساها قرار گرفنه بودند ربوده شدند و به آتشكده‌های بهرام و دخترش تعلق گرفتند. خود كلیساها با خاك یكسان شدند. بهرام كوشك‌ها و بناهای جانبی كلیساها را به استراحت‌گاه شكارگاه‌های خود تبدیل كرد.  آیا بهرام در برداشت‌های خود از دین صادق بوده است‌؟ آیا به راستی كلیسا جا را برای آتشكده تنگ می‌كرده است‌؟ چرا باید برای خوش‌گذرانی مردم مطرب از هندوستان بیاورند و نگران فاصله و هزینه نباشند، اما همین مردم را از پرداختن بی‌هزینۀ به درون بی‌فاصله‌، بازبدارند؟ جالب این است كه درستی خبر دوم را بیشتر باور می‌كنیم‌. یعنی داستان مطرب را می‌خواهیم كه باور بكنیم و داستان تفتیش و تعقیب را عادت كرده‌ایم كه باور بكنیم‌. 



--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir