خبری از پیرامون خودم


این هفته این کتاب نیز منتشر شد



شهریاری ایلام


از والتر هینتس


نشر ماهی


تهران، 1387



از استاد جلیل دوستخواه می‌خواهم که این ترجمه را به عنوان هدیه‌ای از من بپذیرد. او که روزگاری دراز را با شیدایی به ایران باستان پرداخته، نمی‌تواند شیفتۀ زاگرس و کوه‌های بختیاری و خوزستان و انزان نباشد.



یادداشت مترجم



صبح یكی از روزهای پاییز 1371 استادم با هیجانی آشكار تلفن زد و خواست كه به دیدنش بروم‌. نیم ساعت بعد در حضورش بودم‌. همیشه هنگامی كه او هیجان داشت فكر می‌كردم كه حب نباتی در دهان دارد و مشغول مكیدن آن است‌. تازه دعوت به نشستن شده بودم كه ناگهان با خنده‌ای آكنده از نشاطِ كودكی خردسال گفت كه شب پیش كار بازخوانی خط سینایی را به پایان برده است‌. استاد مدتی بود كه سرگرم بازخوانی این خط غریب بود كه فقط چند نبشته به آن در شبه‌جزیره‌ی سینا به دست آمده است‌. سپس قلم و كاغذی برداشت و یكی‌یكی نشانه‌های خط سینایی را روی كاغذ كشید و تعبیر كرد.


پس از ساعتی دوباره سخن از هر درِ تاریخی آغاز شد. خورشید كاملاً بالا آمده بود و از پنجره می‌دیدم كه در جنگل روبه‌روی اتاق استادم برگ‌های پاییزی‌، چون صدهزار نگار، تا بخواهی هزار رنگ‌ِ شیدای هزار افسون را در آستین دارند. چهره‌ی بشاش استاد از هشتاد گذشته بود و می‌دیدی كه در جای‌جای وجودش نقشی و خاطره‌ای از ایران دارد. او شاید بیش‌تر از هر استاد ایرانی‌ِ تاریخ‌ِ ایران در دشت‌ها و بیابان‌ها و شكاف كوهساران ایران گشته بود و با هر نسیمی كه دستی به گونه‌اش كشیده بود، خبر از نسیم‌ها و بادها و توفان‌های وزیده در ایران گرفته بود...


یكی از روزهای پیش از انقلاب‌، با آزردگی پنهانی از او از دلیل احترامی كه برای شاه قائل بود پرسیدم‌. حب نباتش را در دهان چرخاند و گفت‌: « تو هم اگر پنجاه سال تمام با مردم و تاریخ ایران زیسته بودی‌، مهری بی‌درنگ به همه‌ی آن‌ها می‌داشتی‌. روزگاران‌ِ این مردم و شاهانشان پنجاه سال‌، شب و روز، مرا به خود مشغول داشته‌اند و با من حرف زده‌اند. برای من در مقام یك خارجی‌، در سرزمین پندار نیك و كردار نیك و گفتار نیك‌، بدی‌ها و خوبی‌ها در درجه‌ی دوم اهمیت قرار دارند. خواه بپسندی و خواه آزرده شوی‌! من پنجاه سال تنها زیبایی‌ها را دیده‌ام و چون خارجی بوده‌ام‌، تلخی‌ها را مثل مردم ایران با رگ و پوستم نچشیده‌ام‌. می‌بینی‌؟ »


آن روز پس از داستان شیرین خط سینایی و سخن از هزار دروازه‌ی ایران‌، مثل این‌كه شرم دارد، سرش را به‌طرف پنجره چرخاند و گفت كه دلش می‌خواهد من فرصت كنم و اول كتاب شهریاری ایلام او را ترجمه كنم و بعد در فرصتی دیگر داریوش و ایرانیان‌، كتاب محبوبش را; كتابی كه در سراسر روزگاری كه لذت شاگردی‌اش را می‌چشیدم‌، همواره می‌گفت كه سرانجام با پایان‌گرفتن آن بار بزرگی را از دوشش پایین خواهد گذاشت‌. بعد با افسوس گفت كه كتاب ایلام او را در ایران ترجمه كرده‌اند و برایش فرستاده‌اند و او را از درك نوشته‌ی خودش عاجز كرده‌اند... و گفت در همه‌ی سال‌هایی كه با ایرانیان سر و كار داشته‌، به‌ندرت مانند این یك بار جایی برای گله یافته است‌...


قضا را من برخلاف میل استادم‌، نخست داریوش و ایرانیان را ترجمه كردم و اینك ترجمه‌ی شهریاری ایلام را به پایان می‌برم‌. یادش گرامی‌.



هنگامی كه پروفسور والتر هینتس در سال 1906 در اشتوتگارت چشم به جهان باز كرد، كسی نمی‌توانست گمان برد كه او حدود بیست و پنج سال بعد یكی از چشم‌های بسته‌ی جهان را خواهد گشود. هینتس در بیست و چهار سالگی ( 1930 ) از دانشگاه لایپزیك در تاریخ اروپای شرقی و شرق‌شناسی دكترا گرفت‌. در سال 1933 پروفسورِ بدون كرسی‌ِ دانشگاه برلین برای علوم اسلامی شد و در سال 1937 به مقام استادِ كرسی‌دار دانشگاه گوتینگن در تاریخ خاور نزدیك ( خاورمیانه ) رسید. هینتس در جنگ جهانی دوم وارد ارتش شد و از سال 1942 تا 1945 در تركیه به سر برد و با استفاده از این فرصت مجموعه‌ی خطی كتابخانه‌ی استانبول را كاوید و بر آگاهی خود از تاریخ و سرگذشت فرهنگی ما افزود. اما در طول چهارده سالی كه با او بودم‌، ندیدم كه همواره خودش را برای عضویت در ارتش سرزنش نكند. پس از جنگ مدتی ناگزیر از نویسندگی در روزنامه‌ی محلی گوتینگن شد ( 57 ـ1950 ). در سال 1957 دوباره استاد كرسی‌دار و رئیس بخش ایران‌شناسی دانشگاه گوتینگن شد و تا هنگام بازنشستگی این مقام را با حیثیت و آوازه‌ای جهانی حفظ كرد.


نهادها و مؤسسات شرق‌شناسی به خود می‌بالیدند كه هینتس را به‌عنوان عضوی دائمی در كنار خود داشته باشند. نام هینتس مترادف بود با ایران و ایران‌شناسی‌. او باستان‌شناس نبود، اما عضو مؤثر انستیتوی باستان‌شناسی آلمان چرا.


و نام هینتس مترادف بود با خوش‌خویی و مهربانی‌. كلاس درس كه تمام می‌شد، بی‌درنگ خودش را می‌رساند به رختكن‌. پالتو می‌گرفت‌، شال‌گردنمان را می‌انداخت پشت گردنمان و دكمه‌هایمان را می‌بست و دستمان را به‌گرمی می‌فشرد... هنگامی كه هینتس درگذشت‌، پیكر او را دو هفته در سردخانه نگه داشتند تا همه‌ی شیفتگان كردار و پندار و گفتار نیك فرصت كافی برای رساندن خود از چهارگوشه‌ی جهان به گورستان داشته باشند و بتوانند به استاد ادای احترام كنند. سپیده سر زده بود و همه در گورستان شهر كه گلستان بزرگی بود گرد آمده بودیم‌. ناگهان دیدم كه پروفسور كالمایر، رئیس انستیتوی باستان‌شناسی آلمان‌، از تاكسی پیاده شد. او حدود چهارصد كیلومتر راه را با تاكسی آمده بود تا در مراسم كلیسا چند كلمه‌ای درباره‌ی هینتس بگوید. پروفسور كالمایر كه زمانی در تهران رئیس انستیتوی باستان‌شناسی آلمان بود و من به سفارش استادم به او فارسی آموختم‌، یكی از شوخ‌ترین آدمیانی بود كه دیده بودم‌. او هیچ سخنی را بدون خنده آغاز نمی‌كرد و تو هیچ‌گاه نمی‌توانستی از طنز شیرین او جلوی خنده‌ات را بگیری‌. پیكر هینتس را در تابوتی سفید در كنار تریبون گذاشته بودند و ما كه حدوداً دویست سیصد نفر بودیم‌، همه با سكوتی ظاهری در درون غوغا داشتیم‌. پروفسور كالمایر باز هم با لبخندی شیفته‌وار از دو سه پله بالا رفت و پشت تریبون قرار گرفت و با لبخند شروع كرد: « پروفسور هینتس باستان‌شناس نبود، اما ما سخت نیازمند او بودیم‌. » بغض شروع شد و لحن كالمایر عوض شد: « نیاز ما به استاد بیش‌تر برای تكاندن دلمان بود تا حل مسائل باستان‌شناسی‌. » و بعد هق‌هق‌كنان گفت‌: « حالا درد دلمان را پیش كه می‌توانیم ببریم‌؟ » كالمایرِ شوخ‌طبع نتوانست سخنان خود را ادامه دهد و تریبون را ترك گفت‌...


به وصیت او كسی گل نیاورده بود. او خواسته بود تا بهای گل به حساب كودكان نیازمند ریخته شود. تابوت سفید كه در گورستان قرار گرفت‌، همسر پیر هینتس دسته‌گلی وحشی را كه خود چیده بود بر روی تابوت پاشید; درست هنگامی كه در ایلام او و ایران او خورشید بالا آمده بود و معبد چغازنبیل را طلایی كرده بود و صدها معبد و یادگار دیگر را و گنبدهای حافظ و سعدی شیراز را، كه هینتس معتادشان بود، رنگ و رو بخشیده بود. و من به یاد دو مجلس زیبای آبرنگی افتاده بودم كه او از غزل « ای ساربان آهسته ران‌... » سعدی كشیده بود و زینت‌بخش اتاق كارش در دانشگاه كرده بود.



پروفسور والتر هینتس درباره‌ی تاریخ‌، زبان و فرهنگ ایران كارهای بی‌شماری دارد كه بیش‌تر آن‌ها كلیدی هستند. از این میان یكی كتابی است كه در دست دارید. تاریخ ایلام تاریخ پررمز و رازی است‌. ایلام با این‌كه پابه‌پای بین‌النهرین‌ِ باستان حضوری سرزنده داشته است‌، هنوز صندوق دربسته‌ای است كه تنها از درزهای آن می‌توان نگاهی به درون تاریكش انداخت‌. اما با همین آگاهی ناچیز می‌توان گفت كه كردار مردم ایلام هیچ شباهتی به كردار همسایه‌های غربی‌اش‌، سومر و بابل و آشور، نداشته است‌.


از همین‌روی تا زمان تألیف كتاب حاضر هیچ‌كدام از مورخان در خود ندیده بودند كه وارد میدان تاریخ ایلام شوند. البته پیش از آن جرج كامرون در سال 1936 كتاب ایران در سپیده‌دم تاریخ را نوشته بود و در آن نیم‌نگاهی به تاریخ سیاسی ایلام انداخته بود، اما بسیاری از مطالب آن كتاب نیز با دستاوردهای جدید باستان‌شناسی وجاهت خود را از دست داده‌اند.


هینتس‌، كه خود بازخواننده‌ی خط كهن و مخطط ایلامی است‌، كوشیده است با نگاهی ژرف همه‌ی دستاوردهای باستان‌شناسان را به خدمت گرفته و دست‌كم سایه‌ی ستون فقرات تاریخ و فرهنگ قومی ناشناخته را به تصویر درآورد. او خود مدعی كاری تمام و كمال نیست‌، اما می‌تواند به‌حق بر خود ببالد كه شكسته و ریخته‌های این ستون را با هوشیاری و تیزهوشی بی‌نظیر خود جمع كرده و همكارانش را به تحسین خود واداشته است‌.


با این‌همه‌، هنوز معلوم نیست كه ایلامی‌ها كه بوده‌اند و از كجا آمده‌اند و به كدام گروه قومی تعلق داشته‌اند و زبانشان از كدام خانواده‌ی شناخته‌شده‌ی جامعه‌ی بزرگ بشری بوده است‌.


در این میان جای گله از من‌ِ حی و حاضر است كه خودم را مورخ می‌نامم‌، اما حتی مویی گمشده را از مردم و فرهنگ گمشده‌ی ایلام نیافته‌ام‌; درحالی‌كه خوزستانم همیشه در كنارم است و بر خلیج فارسش می‌بالم‌; درحالی‌كه بیش از نیمی از كرانه‌های خلیج فارس كرانه‌های ایلام باستان بوده است‌!


در این میان‌، مورخان غیرایرانی‌ِ معاصر و كلاسیك هدف آماج هستند. بیش‌تر از همه‌، مرحوم هرودوت‌، كه گویا سرچشمه‌ی همه‌ی دروغ‌های تاریخ است‌! و شگفت‌انگیز است كه اگر هرودوتی نبود، از دوره‌ی شكوفای هخامنشی چیزی نمی‌دانستیم‌. پیداست كه هرودوت هم مانند هر مورخ عهد قدیم گزارش‌هایی نادرست دارد، اما چه‌كسی می‌تواند ادعا كند كه نادرست‌های هرودوت بیش‌تر از مورخان خودمان‌، مثلاً طبری‌، است‌. حتی ابوریحان بیرونی‌، دانشمند ریاضی و علوم دیگر، نیز گاهی گزارش‌هایی نادرست دارد كه ناشی از زمان و نگاه به جهان پیرامون‌ِ حی و حاضر آن روزگار است‌...


شاید اگر مثالی غریب بزنم از پوشیدگی عیبم كمی كاسته شود! می‌خواهم تصور كنم كه حدود 150 سال است كه اهالی تاریخ و ادب ایرانی سر از آلمان و یا كجاآبادی دیگر درآورده‌اند و به‌گونه‌ای خستگی‌ناپذیر در جاهای باستانی آن حفاری می‌كنند و خاك را زیر و رو می‌كنند (همان خاكی را كه به نظر كیمیایش می‌كنند ) و نبشته و آثار فرهنگی بیگانه را از دل خاك بیرون می‌كشند و هزارها كتاب و مقاله می‌نویسند و انجمن‌های تاریخی و فرهنگی راه می‌اندازند و خطهای عجیب و غریب را كه با زبانشان به‌كلی بیگانه هستند بازخوانی می‌كنند. بعد می‌خواهم از خودم بپرسم كه دانشمندان و اهل فرهنگ و ادب آلمان و یا كجاآبادی دیگر چه‌قدر، دست روی دست‌، تماشاچی رفت‌وآمدهای ما می‌شوند و حتی برخی نمی‌دانند كه ما در سرزمین آن‌ها به چه چیزهایی دست یافته‌ایم‌؟... باری و آری‌! دانشمندان غربی به‌طوری‌كه در كتاب حاضر شاهد خواهیم بود، آن‌قدر به ایلام سر زدند كه سرانجام گوشه از حجاب این سرزمین غریب برگرفتند و من 42 سال پس از نوشته‌شدن كتاب شهریاری ایلام دارم آن را ترجمه می‌كنم‌!...


اما یادآوری چند نكته‌:


نوشتن نام‌ها و واژه‌های ایلامی با خط فارسی دشوار است‌. به‌ویژه در مورد الف و همزه‌. صورت لاتینی نام‌ها و واژه‌های ایلامی و بین‌النهرینی در پانوشت آمده‌، تا خواننده به همان صورتی كه در متن اصلی آمده دسترسی داشته باشد. برای خدای مذكر و مؤنث ایزد و ایزدبانو را برگزیده‌ام‌. در حقیقت این گزینش كم و بیش درست است‌. ایلام را ایلام نوشتم‌، چون هیچ دلیل قانع‌كننده‌ای برای نوشتن این نام به صورت عیلام وجود ندارد. جز این‌كه كتاب مقدس آن را معرب‌وار آورده است‌. خود ما هم ایلام در شمال خوزستان را ایلام می‌نویسیم‌. این كتاب در سال 1964 نوشته شده است‌; یعنی 42 سال پیش‌. بی‌تردید اگر هینتس امروز این كتاب را می‌نوشت‌، حرف بیش‌تری برای گفتن داشت‌. در این مدت‌، با یافته‌های نو، بر دانش ما درباره‌ی ایلام افزوده شده است‌.

از مهدی نوری سپاسگزارم كه با دغدغه‌ی زیادی همواره پیگیر كار این ترجمه بود و ویراستاری آن را برعهده گرفت و با وسواس ستودنی خود، اگر آزارم داد ناگزیر بود و مدیون پسرم سام هستم كه جا به جا با برابری ترجمه با متن آلمانی از لغزش‌هایم كاست‌.

از مدیریت نشر ماهی هم قدردانی می‌كنم كه با شیفتگی چاپ این كتاب را برعهده گرفت‌.



پرویز رجبی

زمستان 1387




--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir