دیوارنوشت

زمزمه!

 

دستخوش سیل در دیوار رو به رو

گنجشگکی خبر از بارانی دگرم داد

بی‌گمان امشب باری دیگر

درخت خرمالو به خوابم خواهد آمد

و شهرکی گمشده

در شیب قطره‌های باران

روی شیشۀ پنجره‌ام

نگاهم را بی‌من

به سفری مکرر و بی‌کران خواهند برد

و باری دیگر

تنهایی با همۀ بضاعتش

با دستی خالی

در گوشم زمزمه خواهد کرد

 

29 فروردین 88

 

داستانی‌ست!

 

چشمم صدایم کرد

نجنبید از جای گوش بدهکارم

دریغ از یاری دست و پایم

دلم هم گوشه گرفت از تنهایی

 

حالا من مانده‌ام و این زبان

با ترانه‌ای هنوز ناسروده

و آن یکی داستان

 

یکی بود

یکی نبود

مردی با ترانه‌ای ناسروده

داستانی ننوشته را

وصیت می‌کرد

به هزاردستانی افسانه‌ای

و بومی نشسته بر بام روزگار

آهسته می‌گریست

برای دلی که هرگزش ندیده بود

 

از کجا این همه زهر

پای هر نهالی ریخته بود؟

 

26 فروردین 88

 

برودت گرما!

 

برای لیلا قنبری

 

نسیم و باد راهشان را گم کرده‌اند

پولک‌های چتربه‌دست برف اما

جایی را برای نشستن خواهند یافت

پس از سفری رقصان

 

شاید شکوفه‌های بادام یا گیلاس

از میزبانان سر راه باشند

برای پولک‌های عجول

در سفر به زمین

و در مسیر نسیم و بادهای گمشده

 

گاهی هم پولکی می‌نشیند بر پلکی

و همسفر می‌شود با قطره‌ای شور

تا شوره‌زار پایین‌دست

و رد شیطان هزارپا

 

شوره‌زار در این  پایین‌دست

پایان شکوه رقص است

و آغاز تفسیر حضور مکرر مرگ

در برودتی ناشی از گرما!

 

25 فروردین 88



--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir