دیوارنوشت ها

توفانی باید!

 

در مصب هزاربازوی نگاهی

زورقی با شوق وصال سرچشمه

سرگردان است

هرگاهی موجی از دریا

می راندش به بازویی

و آبشاری بر سر راه

راه بازگشت را نشانش می دهد

توفانی باید

تا بازوان به هم رسند

در مصب هزاربازوی نگاهی

 

12 اردیبهشت 88

 

گزارش!

 

هرگز اقدامی به شمردن ستاره ها نکردم

تعداد برگ ها هم سرسام آور بود

و قطره های باران

اما هزار راه را شمردم

که یکی شاهراه بود

کوره راهی منتهی به میزی در کنار

با ناهاری بی تکلف

و گاهی لیوانی چای

یا قهوه ای معطر

با کلاغی خجول در پشت پنجره

و گربه ای بی خانمان

 

عطر کاغذ

بوی منقرض کتاب

اما مرغوب

و دست و پایی بی وفا

اما بخشوده

 

راز هستی را هم شمردم

تنها یکی بود

کوره راهی با انتها

 

11 اردیبهشت 88

 

اعترافی دیگر!

 

دلتنگ دیروزها

امروزها سپری می شوند

و پریروزها

مرغوب تر از آن روزها

در غربتی غریب

تن به نیستی می کشانند

تا نباشد

از پس امروز دیروزی

وطاقت ها بی طاقتی نکنند

 

اما من دست نخواهم کشید

از چشم به راهی پریروز

تا چشمی در بدن دارم

و گنجشگکی در دیدرس

 

دهم اردیبهشت 88

 

پرواز شبانه!

 

اندوهم را در راه

باران شست و لطیفش کرد

با سخاوت

اینک از طراوت اندوه

دلم پر از شکوفه است

امشب چشم هایم را نوبت استراحت است

پس از قرنی

 

حالا باران بریده است

اگر پای رفتنم می بود

شبانه به کوچه می رفتم

و گنجشکی ترسیده را

به پروازی شبانه می خواندم

و می گفتمش که هر سوسویی را

در این پایین

شاید یک شعور در کنار است

از سنت اگزوپری چه کم دارد

گنجشک ترسیده؟

 

نهم اردیبهشت 88

 

صلابتی پاینده!

 

زمزمۀ سکوت

رخنه به بیرون نخواهد کرد از دلم

من بقیۀ سکوتم را با خودم خواهم برد

و میهمان ترکش تک تک سلول هایم خواهم کرد

در میان پارچه ای که سپیدیش را

تاریکی منقرض خواهد کرد

 

تو قهوه ات را

با خاطرات منقرض خواهی نوشید

هرگز اما کودکی را به یاد نخواهی آورد

که در شش سالگی طعم عشق را چشیده بود

و عطر عشق و قهوه در مشام او

صلابتی پاینده داشت

و تکرار مقامی مکرر!

 

4 اردیبهشت 88


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir