حاشیه ای بر تاریخ

حاشیه‌ای بر تاریخ

دربارۀ اسماعیلیان

 

توجه داریم كه نویسندگان حركت اسماعیله‌، برای مقابله با ستم فرمانفرمایان‌، همه اهل سنت بوده‌اند و طبعا بغض و دشمنی آشكاری با شیعه و مذهب‌های برآمده از تشیع داشته‌اند. جالب است كه خود مغول‌ها به خاطر نداشتن دینی مشخص و جا افتاده‌، به ایران نیامده بودند تا ایرانیان را به دین خود درآورند. آن‌ها اصولا كاری جدی به دین مردم نداشتند. تردیدی نیست كه اعتلای نسبی مذهب تشیع در سدۀ هفتم هجری‌، مثلا در مقایسۀ با دورۀ غزنوی و سلجوقی - خواجه نظام‌الملكی‌، هم ناشی از این بی‌اعتنایی فرمانروایان مغول‌، كه یاسای چنگیزی مهم‌ترین بخش دین كمرنگشان به شمار می‌آمد، به باورهای دینی و مذهبی مردم بود. مورخ در حال بررسی گاهی نگاه برخی از این نویسندگان‌، مانند جوینی را، كریمانه‌تر از نگاه مغول‌ها نمی‌یابد. حتی گاهی احساس می‌كنی كه جوینی لذت كشتار را مانند آب‌نباتی میخوش در دهان می‌پشد و می‌چرخاند! بیندیشیم به این برداشت آن‌ها، كه اسماعیله را ستمگر و ناقض امنیت مردم می‌دانستند و «پادشاه جوانبخت‌» مغول را مظهر عدل و انصاف‌. نمونه‌: جابه‌جا ستایش‌های عطاملك جوینی كه ظهور چنگیز را موهبتی الهی برای اشاعۀ عدالت می‌داند. شكایت‌بردن قاضی شمس‌الدین قزوینی به خدمت منكوقاآن هم نمونۀ خوبی است از این دشمنی‌ها. به این ترتیب‌، دست یافتن به سرگذشت واقعی فرقۀ اسماعیلیه و حقیقت سخنان و خواست‌های آن‌ها تقریبا غیر ممكن است‌. جوینی خودش اعتراف می‌كند كه در دیداری كه پس از سقوط الموت از كتابخانۀ نفیس اسماعیلیه در دژ الموت داشته داشته است‌، نوشته‌های ضالۀ آن‌ها را سوزانده است‌... پیداست كه به گزارش‌های چنین نویسنده‌ای باید فقط با تردید و احتیاط نگاه كرد. و پیداست كه از داوری‌های عطاملك جوینی و نویسندگان همانندش نمی‌توان دفاع كرد. بسا منابع روشن‌كننده‌ای كه به دست جوینی مورخ سوزانده شده‌اند. متاسفانه تقریبا در همۀ نوشته‌های معاصر نیز داوری با تكیۀ بر این برداشت‌ها بوده است‌. و چنین است كه حقیقت - صرف نظر از درست و نادرست بودن دكترین و حركت اسماعیلیه - همچنان پنهان و یا كمرنگ مانده است‌. در حالی كه برای ما باید حركت اسماعیلیه در روزگار سلجوقیان و مغول‌ها فصلی قابل توجه از تاریخ اجتماعی ایران باشد و ما باید كه دست‌كم در كارهای مستقلی كه دربارۀ این فرقه انجام می‌دهیم‌، بكوشیم كه از شیفتگی‌های مورخان گذشته و داوری‌های طرف‌دارانه و یك‌جانبۀ آن‌ها فاصله بگیریم‌. فراموش نكنیم كه همۀ بزرگانی كه به دست هواداران فرقۀ اسماعیله كشته شده‌اند، مردان محبوبی نبوده‌اند. در هرحال انكار نباید كرد كه اسماعیلیان در تضعیف شاهان و امیران ستمگر گام‌های سودمندی برداشته‌اند.

همكاری دانشمندی بزرگ مانند خواجه نصیر طوسی با رهبران اسماعیلیه خود شاید نشان دیگری است از راه درست اسماعیلیان‌. برای نمونه همین خواجه نصیر به زودی به موكب شاهانه می‌پیوندد و در دستگاه مغول‌ها صاحب‌منصی بلندپایه می‌شود! البته در موقعیتی كه ما از چند و چون آن‌، جز نظرات مخالفان یكسونگر، آگاهی درستی نداریم‌. و نكتۀ دیگر این‌كه حركت اسماعیله با كشته شدن ركن‌الدین خورشاه و افتادن دژهای آنان به دست سپاه مغول‌، هرگز به ادامۀ حركت پنهان و آشكار آن پایان نداد. اسماعیلیان امروز نیز با علائق خود در بخش‌هایی از آسیا (شرق ایران‌، پاكستان‌، افغانستان و آسیای مركزی‌) به صورت فرقه‌ای كوچك و كم‌اهمیت حضور دارند. فراموش نكنیم كه پیروان فرقۀ اسماعیلیه‌، در كنار باورهای مذهبی خود، با ادب اعتراض‌آمیز (مانند سروده‌های شمس‌الدین نزاری قهستانی (-645720(، پایمردی و مقامت خود و شیوه‌های مبارزۀ زیرزمینی و آموزش پایداری پنهان و سازمان‌دهی برای مقاومت‌، تحمل محاصره‌شدن‌های طولانی و دربایست‌ها دوران‌ساز بودند. سخاوت در بخشیدن جان در راه آرمان نیز از ویژگی‌های بارز و انكارناپذیر هواداران اسماعیلیه است‌. آن‌ها در دوره‌ای طولانی از ویرانگری‌ها و كشتارهای بهانه‌گیرانه‌، دست‌كم این را آموختند كه در برابر ستم‌ها و تازش‌های فرمانروایان سلجوقی و مغولی‌، می‌توان صدایی بلند داشت‌.

دریغ كه به رغم فراوانی نوشته‌های در پیوند با اسماعیلیان‌، جنبۀ سیاسی و اجتماعی حركت فرقۀ اسماعیلیه در ایران كم‌تر از جنبۀ فرقه‌ای و مذهبی آن وقت مورخان را گرفته است‌. و هنوز به ریشه‌های پایداری و استواری جادویی هواداران اسماعیلیه نگاهی شایسته افكنده نشده است‌. هنوز علل سرسپردگی بی‌چون و چرای هواداران این فرقه نشده و روی حشیشی بودن آن‌ها تكیه به اغراق شده است و اغلب هواداران این فرقه را حشاشیون نامیده‌ایم. قطعا برای داوری دربارۀ اعتیاد هواداران فرقۀ اسماعیلیه به حشیش و یا داروی ناشناختۀ دیگری آگاهی‌های ما بسیار اندك است. داوری‌ها اغلب سطحی هستند و دقت كه كنیم‌، آبشخوری واحد دارند. برای نمونه‌: فیلیپ ك‌. حتی‌، پژوهشگر لبنایی‌، می‌نویسد: «نام حشاشین (ماخوذ از حشیش عربی‌) به وسیلۀ صلیبیون به آن‌ها داده شد. بدان سبب كه احتمالا استاد بزرگ به فدائیان مزبور دارویی می‌خوراند، تا آن‌ها را برای ماموریت‌های ماجراجویانه آماده كند». این برداشت معمولا میان پژوهشگران مغربی رواج دارد و تاثیر نویسندگان سده‌های میانۀ اروپا بر مردم خود چنان بوده است كه گاهی دزدان و نابه‌كاران را در زبان خود «حشاش‌» نامیده‌اند. سرچشمۀ این برداشت مغربی سفرنامۀ ماركو پولو است‌. تكرار داستان ماركو پولو در این‌جا برای آشناشدن با ریشۀ یك داوری جاافتاده‌، اما به نظر من عاری از وجاهت‌، نیازی فوری است‌. پیداست كه ماركو پولو در دام افسانه‌پردازی‌های روزگار افتاده است‌:

«حالا موقع آن است كه از یك مرد كوهستانی سخن بگوییم‌. محلی را كه او در آن اقامت داشت ملحدنشین و اهالی آن‌جا را ملاحده‌، یعنی پیروان اصول و عقاید رافضی می‌نامیدند. سرگذشت زیر را كه راجع به رئیس این عده است‌، ماركوپولو از اشخاص متعددی شنیده است‌: نام آن رئیس علاءالدین و مذهبش اسلام است‌. در وسط درۀ زیبایی باغ مجللی ایجاد كرده بود كه در آن انواع درختان میوه‌های لذیذ و گل‌های معطر یافت می‌شد. كاخ‌های كوچك و بزرگ نیز در نقاط مختلف باغ وجود داشت كه همه با نقاشی‌های زیبا و پرده‌های ابریشمین و كارهای دستی كم‌نظیری تزیین شده بود. به وسیلۀ نهرهای باریكی كه در این ساختمان‌ها حفر شده بود، آب زلال‌، شیر، شراب و عسل به هر طرف جاری بود. و ساكنان این كوشك‌ها را دوشیزگان زیباروی و خوش‌اندامی تشكیل می‌داد كه كاری جز آوازخوانی و رقص و موسیقی و بالاخره عشوه‌گری و دلربایی نداشتند. این دختران همیشه جامه‌های فاخر به تن داشتند و روزها را به بازی و خوش‌گذرانی می‌گذرانیدند. در ایجاد چنین باغی رئیس چنین می‌گفت كه چون پیامبر به پیروان صدیق خود وعدۀ خلد برین داده و گفته است هركس كه صادقانه از او اطاعت كند در آن دنیا همنشین حوری و غلمان خواهد بود و از همۀ لذائذ جسمانی و نفسانی متمتع خواهد شد، او هم مانند پیامبر در این دیار رئیس و امیر است و مانند او هركه را مستحق بداند به بهشت خود راه خواهد داد. بنابراین بدون اجازۀ مخصوص او هیچ‌كس حق ورود به دره و باغ او را نداشت‌. و برای جلوگیری از ورود اشخاص مزاحم دستور داده بود قلعۀ مستحكمی در ابتدای دره بسازند. ورود و خروج به این قلعه از یك در مخفی انجام‌پذیر بود. در دربار او عده‌ای نوجوان 12 تا 20 ساله كه ظاهراً توانا و شجاع بودند زندگی می‌كردند. رئیس هر روز با آن‌ها راجع به بهشت و دوزخ كه پیامبر وعده داده و همچنین از قدرت شخصی خود سخن می‌راند، تا اشخاص را آمادۀ ورود به بهشت كند. و گاهی دستور می‌داد به ده دوازده تن از این پسران نورس مقداری تریاك بخورانند. همین‌كه تحت اثر این داروی مخدر به چُرت می‌افتادند و تقریباً حالی میان خواب و بیداری داشتند، آن‌ها را به قصرهای باغ می‌فرستادند. مدتی نمی‌گذشت كه حالت تخدیر از میان می‌رفت و هشیاری جای آن را می‌گرفت‌، جوانان از دیدن آن همه تجمل و شكوه و مشاهدۀ آن همه دختران خوش‌اندام در شگفت فرومی‌رفتند كه هنگام پایكوبی و نغمه‌سرایی‌، نگاه‌هایی پر از عشق به روی آن‌ها می‌انداختند. و با جام‌هایی پر از می‌گلگون كه به دست داشتند، لبان خود و آنان را با بادۀ ناب ترمی‌كردند. تا زمانی كه نشانۀ تریاك و سكر شراب از سرشان به در رفته بود، همگی خود را در جنات عدن می‌یافتند و هرگز نمی‌خواستند كه از آن حالت بیرون آیند. اما این بساط بیش از چهار پنج روز طول نمی‌كشید. پس از آن دوباره به آن‌ها قدری تریاك خورانده‌، از باغ بیرون می‌بردند. و هنگامی‌كه دوباره به حضور رئیس بار می‌یافتند، رئیس از آن‌ها می‌پرسید: كجا بودید؟ همگی یك‌صدا فریاد می‌زدند: در بهشت‌!» 

باری دیگر با تاكید می‌گویم كه در این‌جا منظور بینش مذهبی این فرقه نیست‌. در این باره سخن به فراوانی رفته است‌. در این‌جا منظور یافتن راز دلبستگی هواداران این فرقه در اعماق تاریك تاریخ است‌. در روزگار سلجوقیان بارها شاهد بودیم كه فرمانروایان سلجوقی گاهی تا حد فروپاشی از این فرقۀ در حقیقت زیرزمینی و نامرئی ضربه خوردند. چگونه هواداران شاهد شخصیتی شراب‌خوار و خوش‌گذران به سستی رای گرفتار نمی‌شدند و می‌توانستند ماه‌ها خونخوار بی‌ملاحظه‌ای مانند هلاكوخان را گرد گردكوه و الموت بچرخانند و سرگردان كنند؟ آیا گزارش‌هایی كه داریم دروغ یا بیش از حد ناقص هستند؟

و هنوز چشم‌انداز دژی از اسماعیله همچنان بر فراز قله‌ای خونسرد در انتظار پژوهشگران بی‌طرف و خون‌گرم است‌... من بی‌آن‌كه به باورهای مذهبی آن‌ها كاری داشته باشیم‌، هنوز هم اگر گذر نگاهم به كوهستانی بیفتد و ویرانۀ دژی درهم‌شكسته را ببینم‌، پژواك صدای اعتراض آن‌ها را می‌شنوم‌. پژواك مردانی كه در میانۀ میدان‌های رفیع تاریك رقصیدند. به ویژه در قهستان‌، طالقان و رودبار و پیرامون قزوین و دامغان‌... و بی‌درنگ فكر می‌كنم به داوری‌های چاپلوسانۀ مورخان ضد تشیع در روزگار سلجوقیان و مغول ها.

 


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir