نظرخواهی (5)
باری دیگر تکرار کنم: من شاعر نیستم. مورخم. میگویند تاریخ بنویسم و نه دیوارنوشت. گویا نمدانند که آن روزگار سپری شده است که تاریخ سرگذشت شاهان و گردنکشان بود و جای ستایش از آنها. عطاملک جوینی، مستوفی دربار مغولها، که حملۀ چنگیزخان به ایران را موهبتی الاهی میدانست، در جهانگشای خود مینویسد: «كمینۀ بندۀ دولت روزافزون، عطاملك بن محمد الجوینی المستوفی میخواهد كه این بشارت به دور و نزدیك اقالیم عالم رساند و ندایی كه زبان ایمان به جان مؤمنان موحد رسانیدست دردهد»... «حقیقت سرّ الهی در خروج چنگیزخان روشن شد و مصلحت انتقال ملك و شاهی پادشاه گیتی منكوقاآن مبین. مفاتیح ممالك عالم بدین فتح نامدار در دست قدرت آماده آمد و مغالیق بلاد اقالیم كه هنوز از روی كژبینی از روزگار در چشمداشتی بودند، گشاده شد... بدین بشارت برید صبا در وزیدن آمده و طیور هوا در پریدن و اولیا ارواح انبیا را تهنیت میگویند و زندگان مردگان را مژدگان میفرستند»!
آری! این روزگار سپری شده است. من دیوارنوشتها را هم گوشههایی از تاریح معاصرانم میدانم! فراموش کنیم تعریف سنتی از تاریخ را! دلتنگیهای ما، عشقها و عواطف ما در درون این تاریخ، بیشتر عکسبرگردان یکدیگرند و پیوندی غریب دارند با تاریخی که در آن زندگی میکنیم. غصههای رنگارنگ ما، اگرچه مانند روزگار عطاملک جوینی، دلهای ما را میجوند، از لونی دیگرند. از جنس تاریخ هستند و باید در حد توان ثبت شوند... پس من اگر در نوشتن دیوارنوشت موفق باشم، کاری تاریخی کردهام!.. دلهای ما فصلهایی از تاریخ هستند. کجا رو به رو بود انسان روزگار عطاملک جوینی و حافظ با این همه معما؟..
البته کاش در روزگاران گذشته نیز به شیوهای که ما سر به سر دلمان میگذاریم، کاری صورت گرفته میبود. قطعا «کوچه» مشیری، «صدای پای آب» سپهری، «آرش کمانگیر» کسرایی و «نالۀ شبگیر» سایه شعرستان فارسی را از این هم سربلندتر میکردند... آهنگ شمردن شاهکارهای معاصر را ندارم تا از اخوان ثالث و سیدعلی صالحی و احمد شاملو و از فروغ فرخزاد و از آن دیگر استادان نمونههایی را نام ببرم...
منظورم حلول شعر و گفتارهای شاعرانه در تاریخ است و بس. و اینکه من با نوشتن دیوارنوشت، تاریخ را به کناری نمینهم، بلکه در حالی که خودم جان میگیرم، به جان ظریف تاریخ هم توجه میکنم!..
--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir