دیوارنوشت

به امید بهار!

 

تابستان و برف؟

پاییز چه خواهد شد؟

لابد باد برای خودش خواهد برداشت

لحاف چهل‌تکۀ فصل پاییزدار را

و گنجشک‌های زمستانی قندیل خواهند بست

بگذریم از جاده‌های یخ‌زده

 

بیا باری دیگر

به امید بهار

به درخت‌ها سلام کنیم

و بکاریم در هرکجایی نهالی به‌تیمار

شاید شکوفه‌ها مرحمی باشنتد

زخم برودت را

 

16 شهریور 88

 

شهادت دیرهنگام!

 

امشب به یاد دیوارهای نانوشته

یا پنهان در کوچه‌های دلم افتادم

دیوارهایی با جان پنهانم

و رد چشم‌هایم

در دیوارهای شکسته و منهدم

بی‌یاری در کنار

 

چه شب‌ها که مهتاب

به جای غریب نگاه‌هایم

و اشباح سرگردان خاطره‌ها

بی‌حضور من تابید

و من غرق در تاریخ بی‌انصاف

در حال تشییع بیگناهان

با هزاران خاطرۀ تاریخ

سرگردان تعبیرها بودم

بی‌یاری در کنار

 

داریوش در دره و صخرۀ خدایان

آن یکی در تنگ چوگان

دیگری در دخمۀ شاپور

گورهای گمشده در مسیر مغول‌ها

خواب مرا می‌ربایند

ناصرالدین شاه در شاه عبدالعظیم

شاه شهید خوانده شد

و نوه اش محمدعلی شاه خانۀ ملت را به توپ بست

من شاهد بودم

بی‌یاری در کنار

 

امشب با یاد دیوارهای نانوشته

جانم را گم می‌کنم

حتی لیلی و مجنون را

در آن مکتبخانۀ واهی

بی‌یاری در کنار

 

ترانه‌ای  با یک واژه

امشب باقی‌ماندۀ صبرم شده است

و بیم آن دارم که با من به خاک سپرده شود

و یاران همه شاهد باشند!

15 شهریور 88

 

یادگار حلاج!

 

سیر از خنده‌ها

غرق باران خویشتنم

با سوزشی بادوام هنوز

 

مرا چه دِینی بود به خشم روزگار؟

که انالحق نگفته، هزار دارستان کفایتم نمی‌کند

امان از این یادگار منصور حلاج

در دایرۀ پرگار

 

دیگر سازش با ساقی هم

برنمی‌اندازد بنیاد غم را

سقف فلک هم که می‌شکافد

سیل برمی‌خیزد

چرا افتاد این همه مشکل‌ها؟

 

باشد که می باقی

کرامت فزاید کمال آورد

ادر کاسا و ناولها

اَلا یا ایُهاالساقی

خراباتیم و در خرابات غریب

تو حق صحبت دیرینه داری!

 

11 شهریور 88

 


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir