دیوارنوشت ها

شاید پیامی!

 

 

انباشته از نگاهت

رفتم به پای پنجره

افتان و خیزان

 

به گمانم گنجشکی خجالتی

با لباسی نو از جنس گرما بر تن سلامم کرد

شاید هم پیامی داشت

نمی‌دانم

چیزی گفت و با شتاب رفت

 

با گوشی انباشته از بی‌خبری

پنجره را تنها گذاشتم

با فکر لباس نو گنجشک محله

باید خبری باشد!

در جادۀ کوچه‌های بی‌کوزه و کاشانه

 

 

کاش می‌توانستم دستی ببرم به جیب گنجشک

در این پاییز بی‌شکوفه

 

خوشحالم که چراغی در دور سوسو می‌زند

و برودت را منقرض می‌کند

باید خبری باشد!

 

30 شهریور 89


--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir