پنجرۀ قدحنوش!
پنجرهای دارم مبهوت و قدحنوش
محفل هزاران نگاه
و من میزبان مهیای این محافلم
گاه به گاه
با تشویشی از جنس انار
خونین و هزاردانه
در آنسوی که نگاهم از پنجره فاصله میگیرد
فاصلهها علنا پا به فرار میگذارند
و گم میشوند در بینهایتها
و بینهایتها پناه میگیرند در نگاهم!
نگاهم راه گریز ندارد
با اینهمه راه مسدود و خرمالو و کبوتر
و کوچۀ سقاباشی در سر راه
پنجرهام متولی امانتدار نگاههاست
پنجرهام رهگذری ایستاده است
و گاهی نیمکتنشین نگاه حیرانم
در رهگذر شقایقها
پنجرهام شاهد سرما و گرماست
و لحاف چهلتکۀ پاببزی در مسیر باد
و شاهد خرمالویی جوانمرگ
در منقار گنجشکها
و پنجرهام قدحنوشی کهنهکار است
در خرابات
خراباتین را خبر کنید!
30 مهر 89
--
پرویز رجبی
parviz.rajabi@gmail.com
parvizrajabi.blogspot.com
parvizrajabi.ir