اشاره ای به اشاره ای دربارۀ فردوسی و صادق هدایت


مسعود عزیز،

 

اگر تو هم به سبب پیری خودت را در زیر آوار صدها نوشتۀ تکراری دربارۀ تنها دو سه نویسنده  می یافتی، تردیدی ندارم که همان رایی را می زدی که من!

فکر می کنم که پنجاه سال کافی باشد برای شنیدن دربارۀ یک نویسنده و یک اثر کوتاه. در هیچ کجایی هم رسم نیست که دربارۀ نویسنده ای از روزگاران گذشته، برای نسل های نو سخن مکرر کنند.

اما کاشکی شاهنامه را نمونه نیاورده بودی که هنوز شاهنامه پژوهی در آغاز راه است. باور کن دربارۀ هدایت بیشتر از فردوسی حرف زده شده است. اصلا چگونه دلت به چنین داوری بار داد؟

از پنجاه سال پیش به یاد دارم که هروقت پای ادب نو به میان آمد، همۀ کوشش پژوهندگان هزینۀ حد اکثر چهار نویسنده شد. سوگند که بدون سخنی نو و باب دندان. وچه بی شمارند نویسندگانی که در جغرافیای ذهن پژوهندگان ما حتی نقطۀ کوری ندارند...

کم کم دارم به این باور می رسم که همۀ استعداد پژوهندگان ادب معاصر ما تنها هزینۀ همین سه چهار نفر را کفایت می کند!..

چقدر ناخوشایند است این خلق و خوی که گر کسی بخواهد چرتمان را پاره کند، بی درنگ او را محکوم کنیم که گویا آهنگ آزاری ویژه دارد!

من با هدایت چشم بر روی ادب معاصر گشوده ام و برای او احترامی بسیار قائلم. به ویژه ازیرا که از نوشته های او در زمینه های ایران شناسی سود فراوان برده ام. اما به خدا مادرم هم اگر زنده می بودی حاضر به خوردن شیر او نبودمی. اگر نخشکیده بودی!

دشواری ها  همیشه ساختاری «آلترناتیو» ندارند که می کوشیم هیچگاه دست از دو کفۀ ترازو نکشیم.

کوتاه: نیاز چندانی به کاویدن روحیۀ عنصری نیست. دربارۀ هدایت و بوف کورش باید هرگاه که براستی باور کردیم که گره کوری را می توانیم بگشاییم دست به قلم ببریم. و دربارۀ فردوسی هنوز از پیشگامان هستیم. اما در پیوند با نویسندگان معاصرمان باور کن مسعود که جفا کاریم!

اینک که گفته ام، بگذار این را نیز بگویم که ما هنوز با الفبای نقد بیگانه ایم مسعود!

با فروتنی

پرویز رجبی


Labels: ,