در حاشیۀ دربارۀ داریوش بزرگ


 

دختر نازنینم نازنین!

 
چرا به این باور رسیده ای که من تو و شماها را نمی فهمم. گذشتۀ من نشان می دهد که دمی از مردمم و به ویژه از جوانان غافل نبوده ام.

منتها روزگاری که ما آغاز به سخن گفتن کردیم، این رسم هنوز وجود داشت که خود را بیش از حد نبازیم و گرفتار هیجان نشویم. البته منصفانه خواهد بود این اعتراف که کار چندانی هم از پیش نبردیم!

بی درنگ و بی کوچک ترین بحثی بگویمت که آرامگاه کورش را هیچ گزندی نخواهد رسید. گرفتاری در این است که داستان تنگۀ بولاغی را با آرامگاه پیوند دادند. باز بگویم که این حرف من نه چنین تعبیر شود که تنگۀ بولاغی بی اهمیت است.

نازنین خوب!

بیم من از آن است که هیجان تبدیل به عادت شود و جوانان پرعشق و شوقی مانند تو همۀ جوانی خود را در هیجان به سر آرند.

 

با فروتنی

پرویز رجبی

Labels: ,