عجب حکایتی است این سرزمین

نی انبان و آکاردِئُن


پیداست که نی انبان یکی از دلنوازتری سازهای ایران است.

و پیداست که آکاردِئُن شکل پیشرفتۀ این ساز است.

و پیداست که هرکجایی از گیتی که برای نخستین بار به این ساز دست یافته باشد، ایران نیز از کهن ترین سرزمین هایی است که به این ساز روی آورده است. تا با پرکردن هوای ریۀ خود در آن هوای دلش را خالی کند!..

و پیداست که سازندگان آکاردِئُن با تکیه بر نی انبان راه دلگشایی را هموارتر کرده اند و به هزار هوای دل هزار توی خود فرصت بیرون آمدن داده اند...

کم نیستند فن آوری های دوران ساز گیتی که ما در خم اول کوچه اش مانده ایم و غرب می تازد و همچنان می تازد...

کم نیستند ایرانیانی که از فن آوری های غربی سود می جویند و با گستاخی به خم های اول کوچه های خود می نازند...

کم نیستند ایرانیانی که بدون نوشته های شرق شناسان بیگانه حتی یک کلمه برای گفتن نمی داشتند و با کمال گستاخی دست خود را آمادۀ نواختن توگوشی برای شرق شناسان آماده نگه داشته اند و می دارند...

شگفتا که خود ایرانیان (از آن میان من) حتی یک میلیمتر از رازهای خط های باستانی ایران را نگشوده اند و شگفتا که برخی از جوانان در نهایت خیره سری خود را بهترین صاحب نظر خط و زبان های باستانی ایران می دانند و به کسانی که حدود شصت سال از عمر خود را وقف رمزگشای خط ها و زبان های باستانی ما کرده اند اهانت می کنند.

نمی دانم چه اصراری دارد جوانی که حتی نی انبان را نمی شناسد، به ساختار آکاردِئُن ایراد بگیرد؟...

بیاییم با نی انبان برقصیم و نوای آکاردِئِن را ستایش می کنیم...

من که پایی برای کوبیدن ندارم، به نوای نی انبان در صحرای دلم می رقصم و از شوکت احترام به سازندگان آکاردِئُن سرخوشم...

با فروتنی

پرویز رجبی

Labels: ,